شعر | با صدای شاعر

10 Episodes
Subscribe

By: Schahrouz

شعرهای معاصر ایران را با دکلمه و صدای شاعر بشنوید ــــــــــــــ♬ــــــــــــــ برای شنیدن شعرها به تفکیک شاعر، در ساندکلاد ما، بخش پلی‌لیست‌‌ها را ببنید. برای دانلود شعرها، در تلگرام ما عضو شوید. 🔁 لینک کانال تلگرام https://t.me/schahrouzk 🔁لینک ساندکلاد https://soundcloud.com/shah-rouz

محمدعلی بهمنی | لال پرست
01/25/2025

▨ نام شعر: لال‌پرست (کمالِ دار برای من کمال پرست)

▨ شاعر: محمدعلی بهمنی

▨ با صدای: محمدعلی بهمنی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز کبیری

___________

 شدیدا به شما پیشنهاد می‌کنم آلبوم صوتی «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» را از بیپ تیونز تهیه کنید. این آلبوم شامل ۱۳ غزل ناب، با صدای شاعر است.

___________

در این زمانه‌ی بی های‌و هویِ لال‌پرست

خوشا به حالِ کلاغانِ قیل‌و‌قال پرست


چگونه شرح دهم لحظه‌لحظه‌ی خود را

برای این همه ناباورِ خیال‌پرست؟


به شب‌نشینیِ خرچنگ‌های مردابی

چگونه رقص کند ماهیِ زلال‌پرست


رسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتند

به پایِ هرزه‌علف‌های باغِ کال‌پرست


رسیده‌ام به کمالی که جز اَنالحق نیست

کمالِ دار برای منِ کمال‌پرست


هنوز زنده‌ام و زنده بودنم خاری است

به تنگ چشمیِ (چشم تنگی) نامردمِ زوال‌پرست

محمدعلی بهمنی

از کتاب شعر: گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود

صفحه‌ی ۱۹

حمدعلی بهمنی

از کتاب شعر: گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود

صفحه‌ی ۱۹

ــــــــ

در خوانشِ شاعر از مصرع آخر، گفته شده «تنگ چشمیِ» ولی در کتاب (چاپ هشتم در اختیار بنده هست) نوشته شده: «چشم تنگی»


احمد شاملو | بیابان را سراسر مه گرفته است
01/23/2025

▨ نام شعر: مه (بیابان را سراسر مه گرفته است)

▨ شاعر: احمد شاملو

▨ با صدای: احمد شاملو

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــ

بیابان را سراسر مه گرفته است.

چراغِ قریه پنهان است

موجی گرم در خونِ بیابان است


بیابان، خسته

لب بسته

نفس بشکسته

در هذیانِ گرمِ مه، عرق می‌ریزدش آهسته از هر بند.

«ــ بیابان را سراسر مه گرفته است. [می‌گوید به خود، عابر] سگانِ قریه خاموش‌اند.

در شولای مه پنهان، به خانه می‌رسم. گل‌کو نمی‌داند. مرا ناگاه در

درگاه می‌بیند، به چشمش قطره اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت:

«ــ بیابان را سراسر مه گرفته است… با خود فکر می‌کردم که مه گر

همچنان تا صبح می‌پایید مردانِ جسور از خفیه‌گاهِ خود به دیدارِ عزیزان بازمی‌گشتند.»



بیابان را

سراسر

مه گرفته است.

چراغِ قریه پنهان است، موجی گرم در خونِ بیابان است.

بیابان، خسته لب‌بسته نفس‌بشکسته در هذیانِ گرمِ مه عرق می‌ریزدش آهسته از هر بند…

▨ 

احمد شاملو - ۱۳۳۲

از دفتر شعر هوای تازه

چاپ شده به سال ۱۳۳۶


قیصر امین‌پور | می‌خواهم چنان که شب خسته خواب را
01/21/2025

▨ نام شعر: می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را

▨ شاعر: قیصر امین‌پور

▨ با صدای: شاعر

▨ پالایش و تنظیم: شهروز


────────

می‌خواهمت چنانکه شب خسته خواب را

می‌جویمت چنانکه لب تشنه آب را


محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را


بی‌تابم آنچنانکه درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را


بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل

یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را


حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت

چونان که التهاب بیابان سراب را


ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی

با چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را


مهدی اخوان ثالث | آخر خط
01/19/2025

▨ نام شعر: آخرِ خط

▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث

▨ با صدای: مهدی اخوان ثالث

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــ

رسیده‌ایم من و نوبتم به آخر خط

نگاه دار، جوان‌ها بگو سوار شوند.

مهدی اخوان ثالث

متخلص به م. امید


نیما یوشیج | قو
01/17/2025

▨ نام شعر: قو

▨ شاعر: نیما یوشیج

▨ با صدای: احمد کیایی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــ

صبح چون روی می‌گشاید مهر

روی دریای سرکش و خاموش

می‌کشد موج‌های نیلی چهر

جبّه‌ای از طلای ناب به دوش.


صبحگه، سرد و تَر، در آن دم‌ها

که ز دریا نسیم راست گذر،

گل مریم، به زیرشبنم‌ها

شستشو می‌دهد بر و پیکر.


صبحگه، که‌انزوای وقت و مکان

دل‌رباینده است و شوق افزاست،

بر کنارِ جزیره‌های نهان

قامت با وقار قو پیداست.


آن‌چنانی که از گلی دسته

پیش نجوای آب‌ها تنها،

وسط سبزه‌ی خزه‌بسته

تنش از سبزه بیشتر زیبا.


می‌دهد پایِ خود تکان، شاید

که کُند خستگی ز تن بیرون.

بال‌های سفید بگشاید

بپرد دربرابر هامون.


بپرد تا بدان سوی دریا

در نشیبِ فضای مثل سحر،

برود از‌جهان خیره‌ی ما

بزند در میان ظلمت، پَر.


برود در نشیمن تاریک

با خیالی که آن مصاحب اوست،

در خطِ روشنی چو مو باریک

بیند آن چیزها که در خورِ قوست.


لکّ ابری که دور می‌مانَد

موج‌هایی که می‌کنند صدا،

وندر آن‌جا کسی نمی‌داند

که چه اشکال می‌شوند جدا.


لیک مرغ جزیره‌های کبود،

در همین دم که او به تنهایی

سینه خالی ز فکر بود و نبود

می‌کند فکرهای دریایی.


نظر انداخته سوی خورشید،

نظری سوی رنگ های رقیق

با تکانی به بال‌های سفید

بجهیده‌ست روی آبِ عمیق.


برخلافِ تصورِ همه، او

مانده دیوانه‌ی حکایت آب

گر کسی هست یا نه، ناظرِ قو

قو در آغوشِ موج‌هاست به خواب.

▨ 

نیما یوشیج

بیستم فروردین ماه ۱۳۰۵


احمد شاملو | آی عشق
01/15/2025

▨ نام شعر: آی عشق (بر سرمای درون)

▨ شاعر: احمد شاملو

▨ با صدای: احمد شاملو

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــ

همه

لرزشِ دست و دلم

از آن بود

که عشق

پناهی گردد،


پروازی نه

گریزگاهی گردد.


آی عشق آی عشق

چهره‌ی آبی‌ات پیدا نیست.

و خنکای مرهمی

بر شعله‌ی زخمی

نه شورِ شعله

بر سرمای درون.


آی عشق آی عشق

چهره‌ی سُرخ‌ات پیدا نیست.


غبارِ تیره‌ی تسکینی

بر حضورِ وَهن

و دنجِ رهایی

بر گریزِ حضور،

سیاهی

بر آرامشِ آبی

و سبزه‌ی برگچه

بر ارغوان


آی عشق آی عشق

رنگِ آشنایت

پیدا نیست.

▨ 

احمد شاملو - ۱۳۵۱

ــــــــــــ

از دفتر ابراهیم در آتش

شامل شعرهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲


فریدون مشیری | همیشه با تو
01/13/2025

▨ نام شعر: همیشه با تو

▨ شاعر: فریدون مشیری

▨ با صدای: فریدون مشیری

♬ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــــــــ

معنای زنده بودن ِ من، با تو بودن است

نزديک، دور

سير، گرسنه

رها، اسير

دلتنگ، شاد

آن لحظه‌ای که يی تو سر آيد مرا مباد

مفهوم ِ مرگِ من

در راه ِ سرفرازی ِ تو

در کنار تو مفهوم زندگي‌ است

معنای عشق نيز در سرنوشت من

با تو، هميشه با تو، برای تو زيستن


احمد حیدربیگی | گردانه‌ی نامه‌ای به آسمان
01/11/2025

▨ نام قطعه:گردانه‌ی نامه‌ای به آسمان

▨ شاعر: احمد حیدربیگی

▨ با صدای: احمد حیدربیگی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــ

باید پیش از مرگ نامه‌ای به آسمان بنویسم

...

باید نامه‌ای به آسمان بنویسم

با امضای آدم‌های زیر طاق

آدم‌های به فکر فرار

آدم‌های به فکر نجات

آدم‌های بی‌قباله در پشت میله‌ها

آدم‌های روی تخت‌های عمومی

آدم‌های توی اردوگاه

پشت مرزها، توی سلول‌ها

آدم‌های بی‌سفر، آدم‌های توی پارک‌ها

با عینک و عصا


باید نامه‌ای به آسمان بنویسم

با امضای من

و رستم‌های دوره‌گرد

و آرش‌های مسافرکش

و سهراب‌های کلیه‌فروش

و تهمینه‌های خیابانی

شاید آدم‌های فضایی

سم‌دار یا دم‌دار فرود آیند

و ما را بیابند

در زیر لایه‌های فراموشی


باید بنویسم به آسمان به قعر زمین

به چاه‌های فضایی

به غارهای باستانی

به کوه المپ، به زئوس

به سقراط و افلاطون

به اهرام ثلاثه، برای تمام فرعون‌ها

باید بر کتیبه بنویسم

برای اعصار بی‌باروت، برای آدم‌های بلندِ بی‌سکوت

برای آدم‌های زیر باران

آدم‌های زیر آفتاب

دور از چشم حقوق بشر، دور از سازمان ملل، دور از حمایت حیوانات

باید بنویسم

باید بنویسم

باید بنویسم

▨ 

احمد حیدربیگی


رضا براهنی | کبک‌های کیهانی (دست‌هایی شبیه بوسه)
01/09/2025

▨ نام شعر: کبک‌های کیهانی (دست‌هایی شبیه بوسه)

▨ شاعر:رضا براهنی

▨ با صدای: رضا براهنی

♬ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــــــــ

صدای کف زدنت کبک‌های کیهانی را برای من که زمینی هستم بیدار می‌کند

منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟

ولی شکفته بادا لبان من که نیمه‌ماهِ نیم‌رخانِ تو را شبانه می‌بوسند

فدای تو دو چشم من که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند

‌ببینمت تو کجایی که چهره‌ات باغی است

که از هزار پنجرۀ نور می‌وزد هر صبح،

و شانه‌های تو آنجا چه ابرهای سپیدی که بر بلندی آنها چه تاج چهره چه خورشیدی!

منی که دست ندارم چگونه کف بزنم!

به من بگو که کجا می‌روی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل می‌شوند وَ ما به گریه روی می‌آریم

و،گریه به رو، کجا؟

و سایه پشت سرت چیست در شب این که شعر من است که از پشت پای تو می‌آید

چه دست‌هایی داری

شبیه بوسه!


و خاک از تو که لبریز می‌شود ببین چه جلگه‌ای آنجا که شانه می‌خورد از بوسه‌ها و نسیم

کدام دست نیی چون تو را زده قط

شبیه بوسه چه انگشتهای سبزی داری!

نرو

به من بگو که کجا می‌روی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل می‌شوند وَ ما به گریه روی می‌آریم

و،گریه به رو،کجا؟

بمان!

منی که دست ندارم چگونه کف بزنم؟


حسین منزوی | از زمزمه دلتنگیم وز همهمه بیزاریم
01/07/2025

▨ شعر: از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم

▨ شاعر: حسین منزوی

▨ با صدای: حسین منزوی

♬ پالایش و تنظیم: شهروز

────────♬────────


از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم


آوار ِ پریشانی‌ست ، رو سوی چه بگریزیم؟

هنگامه‌ی حیرانی‌ست ، خود را به که بسپاریم؟


تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»

کوریم و نمی‌بینیم ، ور نه همه بیماریم


دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است

امروز که صف در صف، خشکیده و بی‌باریم


دردا که هدر دادیم، آن ذات ِ گرامی را

تیغیم و نمی‌بّریم ، ابریم و نمی‌باریم


ما خویش ندانستیم ، بیداریمان از خواب

گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!


من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته

امیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم